رها Rahaa

۱۳۸۹ تیر ۲۷, یکشنبه

سوگواری

ایستاده ام در کنار قبر تو   غمین و زار

خیره مانده چشم من  در فضای تار از غبار
بر مزار تو سکوت مبهمی ست

شاید آن نشان حزن توست   حزن رفتن از دیار
یا حکایت غم منست  از برای هجر زود یار

مرغ ذهن من  در این فضای پر غبار  بال میزند چه بی صدا
   می رود   می رود تا گذشته ها

آن زمان که با دو دست مهر    موی در هم امید را   شانه  می زدی
یاد گریه ات به خیر       آن دمی که از عقیمی    

ابرهای تیره ناله می زدی

خنده های با صفای تو   خون تازه در رگم همیشه می دواند
چشم های روشنت به یک نظر
قلب سرد خسته ام  ز  غصه می رهاند
یاد آن ترانه ها به خیر باد    آن ترانه های شاد زندگی

بیت بیت هر قصیده ات ترجمان لحظه های ناب زندگی !

صد دریغ و درد       آفتاب عمر تو غروب کرد

آفتاب عشق و مهر هم در دیار قلب من غروب کرد !


آه ای زمین       چه ظالمی

آسمان گواه توست      چشم های آبی اش همیشه ناظرند

   آه ای زمین         ننگ بر تو باد !   


رها1372

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی